به گزارش پایگاه نحلیلی خبری فرهنگ و هنر،جلد سوم کتاب «خدایا خدایا» نوشته سوسن طاقدیس به همت انتشارات کتاب نیستان روانه بازار نشر شد که پیش از این دو جلد با همین عنوان با محتوای نیایشی برای کودکان منتشر شده است.
مرحوم طاقدیس که از نویسندگان و شاعران نامآشنا و محبوب حوزه ادبیات کودک و نوجوان به شمار میرفت، در این کتاب با روایتی ماندگار از زبان کودکان و برای مخاطب کودک به بیان دعا و نیایش پرداخته است تا مخاطبانش بتوانند به قدر وسع و فهم خود از جهان و نظامهای حاکم بر آن به شناسایی خداوند، نعمتها و آفریدههایش دست پیدا کرده و در دایره ذهنی خود به شکر داشتهها، دانستهها و نعمتهای اعطا شده از طرف پروردگار خویش بپردازند.
تمرین نیایش و نگارش انشا
در واقع این کتاب تلاشی برای الهام بخشی به گروه مخاطبان کودک و نوجوان برای تمرین نگارش به سبک انشا است تا بتوانند فارغ از تمرین ذهنی برای کشف پدیدهها و جهان هستی خود در بازخوانی و بازگویی آنها برای مخاطبانی از جنس خود و حتی بزرگتر از سن خود نیز تلاش کنند.
این کتاب بیست و چهار صفحهای برای دانشآموزان کلاسهای دوم، سوم و چهارم مناسب است و میتوان آن را تمرینی برای ارتباط کلامی با خداوند و کشف نام هستی دانست.
در بخشی از مقدمه این اثر آمده است: راستی، شما میدانید وقتی بچهها با خدا حرف میزنند و دلشان میخواهد با او راز و نیاز کنند، چه میگویند؟ در قلب هایش پاکشان چه چیزی است و از ذهنشان چه فکری میگذرد؟ هیچوقت به راز و نیاز کودکان با خدا گوش کردهاید؟
این نویسنده با در نظر گرفتن میزان درک و تکامل احساسات کودکان و خردسالان و استفاده از شیوه آزمون و خطا سعی کرده تا به این مهم دست یابد و تأکید دارد که این اتفاق نیازمند تلاش و همت جدی والدین و مربیان برای رسیدن به این مهم است.
این کتاب در کتار متن خود از تصویرگریهای سارا کثیری نیز بهره برده است. تصویرهای به کار رفته در این کتاب، با تکنیک آبرنگ و قالبی آمیخته از رویا و واقعیت طراحی شده تا با جانبخشی به المانهای طبیعی، اشیا و ... رنگ واقعیت به آروزها، خیالات و دنیای کودکان بدهد.
برش کوتاهی از کتاب
برش کوتاهی از کتاب «خدایا خدایا» میخوانیم: «خدایا! از امروز میخواهم پیش تو دعا و شکر کنم، خدایا دعا و شکر من را قبول کن.»
از آثار دیگر این نویسنده میتوان به قدم یازدهم، زرافه من آبی است، پشت آن دیوار آبی، هزار سال نگاه، تو هم آن سرخی را میبینی، یک راه دور و دراز، ماه خالش را از کجا آورده بود، یک چاله اینجا، یک چاله آنجا، نمکى و دیو، قایم موشک و قایم مارمولک، ته ته ته چاه، فیل برقى، شما یک دماغ زرد ندیدید؟، با یک گل بهار نمىشود و خدا پاسخ داد اشاره کرد.